روزهای من

پنهان شده ام پشت لبخندى که درد میکند...زمین...خمیازه ایى بکش به زیر پاى من..فقط همین

روزهای من

پنهان شده ام پشت لبخندى که درد میکند...زمین...خمیازه ایى بکش به زیر پاى من..فقط همین

یه حس متفاوت

بدشانس اگر باشی شاید یک بار. بیچاره اگر باشی گمانم چند بار.، شاعر اگر باشی حتما
هر روز معشوقت را می بینی که ....
.
.
من معتادم به خوندنش...
نظرات 1 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 7 اسفند 1396 ساعت 08:09 http://www.delirium.blogsky.com/

من نخوابیدم
.
تو هم نخوابیدی
.
او هم نخوابیده
از آن بالا دارد به ما می خندد
نمی دانم چای هم می نوشد یا نه

سرش درد می گیرد یا نه
تا حالا بغض کرده
تحقیرش کرده اند
تا حالا شده سرش را بیاندازد پایین و چنان مشتش را گره کند که انگشتانش درد بگیرند
تا حالا آرزوی مرگ کرده
تا حالا با حسرت به عشق از دست رفته اش زل زده
تا حالا در تنهایی گریه کرده
تا حالا خودش و خدای خودش را لعنت کرده
تا حالا....

اگر تفریحات دنیای ما را انجام نداده از این بلاهایی که سر ما می آورد چه لذتی می برد؟
دوباره خون ریزی از بینی ام شروع شد !

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.