روزهای من

پنهان شده ام پشت لبخندى که درد میکند...زمین...خمیازه ایى بکش به زیر پاى من..فقط همین

روزهای من

پنهان شده ام پشت لبخندى که درد میکند...زمین...خمیازه ایى بکش به زیر پاى من..فقط همین

منو باااا تنهاییام تنها بذار دلم گرررررفته

هر وقت مشکلی داشتی

زنگ بزن!

هر وقت مشکلی داشتی که کوه

از تکلم آن عاجز بود

بی خبرم نگذار

من بعد از مرگ

باز هم همین حوالی تو پرسه

می زنم...


من از سر اتفاق زنده ام هنوز !

از خانه که می آئی
یک دستمال سفید 

 پاکتی سیگار 

گزینه شعر فروغ 

و 

تحملی طولانی 

بیاور 

احتمال گریستن ما بسیار است !

من بعد از تو !

گفت
فراموشم کن
من در هیچ خیابانی با تو قدم نزدم
زبانم بند آمد که بگویم
قدم نزدم
ولی در تمامِ کوچه های این شهر
به تو فکر کردم...

من و تکرار لحظه ها

برایش نوشتم
با من حرف بزن
اینکه نباشی،نبینمت،نبویمت
دوای دردهایمان نیست
گاهی این نبودن ها
خلاهایی را در آدمی به جای می گذارد
که یک عمر تاوانش را خواهیم داد!!!!

باورکن دست خودم نیست
من به ندیدنت،نبودنت
عادت نمی کنم
برایش نوشتم
با من حرف بزن
رها کردن دست هایت،کار من نیست . . .

دلتنگِ دلتنگم

ای که نزدیکتر از جانی و پنهان ز نگه

هجر تو خوشترم آید ز وصل دگران...

آخریه همه چی منم!

آن لحظه که قلبم می‌ایستد

به تو فکر می‌‌کنم

به لحظه‌ای که خبردار می‌‌شوی

حلقه‌های اشک در چشمانت

دستی‌ که بر سینه ات می‌‌فشاری

سری که بر شانه ی معشوقت میگذاری

چشمانم را می‌‌بندم

به چشمانِ تو فکر می‌‌کنم

چشمانت را می‌‌بندی

به آخرین بار

به آخرین نگاهِ من فکر می‌‌کنی‌

برای آخرین بار صدایت می‌‌زنم

میدانم

فرسنگ‌ها دور از من

سرت را بر میگردانی

می‌ ایستی

و یک دقیقه سکوت

به احترام قلبی که بخاطرت می‌ایستد


آن گونه که تو رفتی ! هیچ آمدنی جبرانش نمی‌کند ...

تنهایی ام به طرز عجیبی شبیه اوست

در عین اینکه نیست !

کنارم همیشه هست...



خسته

میگویند گاهی باید گذر کرد!

باشد گذر میکنم!

اما کاش میگفتند به کجا بروم

که گذر افکارم به چشمان تو نیفتد ...

این حال بد منو رها نمیکنه...

بلاتکلیف تر از اسفند دیده ای؟

معشوقه ی زمستانست

اما عطر بهار را به پیراهنش می زند

بلاتکلیف تر از من دیده ای؟

دلتنگی ات که به جانم می افتد

دستم به سمت گوشی می رود

اما ...

چه آرزوی محالی است زیستن با تو

 کیستی

 که من اینگونه بی تو بی تابم؟

شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم...
تو در کدام سحر

 بر کدام اسب سپید؟

تو را کدام خدا؟
تو از کدام جهان؟


من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!


هر آنچه خواهی از من بخواه
صبر مخواه..
که صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست!
تو آرزوی بلندی و، دست من کوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته ست...

همه وجود تو مهر است و جان من محروم

چراغ چشم تو سبزست!! و راه من بسته است...

یه روز افتضاح دیگه ...

دیدمش ... خودم بودم و خودش 

شعر گفتم و شعر گفتم و ...

ضربان قلبم بالا میرفت و نامنظم میزد ...دلتنگیم جلوی همه چیو داشت میگرفت

یهو حقیقت مثل پتک  فرو اومد رو سرم... قلبم دیگ نمیزد...

فقط چشامو بستم و دویدم ... بدون هیچ مکث و فکری ... رفتم ...

من خالیه خالیم ... 

:)

یه حس متفاوت

بدشانس اگر باشی شاید یک بار. بیچاره اگر باشی گمانم چند بار.، شاعر اگر باشی حتما
هر روز معشوقت را می بینی که ....
.
.
من معتادم به خوندنش...

مرحومه مغفوره...

مرحومه ی مغفوره ی تنهای نا آرام

مرحومه ی مغفوره ی از یادها رفته

محکوم ساعت های پر تکرار در هفته...

این ها منم...

یک من که بعداز دیدنت بغضش ترک خورده

یک من که مغرور است و میترسد کسی جایی شک کرده باشد این زن از یک مرد چک خورده

من عشق نافرجام یک مجنون نما بودم

گم گشته در ساعت شنی هایی که طوفانیست...

با کاروانی که ندانسته به شب میخورد

خط میکشم روی خدا

روی خودم با تو

روی تمام اعتقاداتی که میمیرند

با دفتر شعرم وداعی مختصر دارم

سرگیجه ها دست مرا در دست میگیرند

او داشت از لب های تو لبخند برمیداشت

تو رفته ای و شعر ها قهرند با حالم

خودکار با دستم نمیسازد نمیبینی؟!

هیچ اتفاقی شاعرانه نیست، میفهمی؟!

این زن تورا هر بیت میبازد، نمیبینی؟!

این شعر را تقدیم تصویر خودم کردم

در بیت اول خودکشی کردم، نمیدانی

تو رفته ای و زندگی کردن غم انگیز است

این آخرین شعریست که از من "نمیخوانی"

راحتی؟

تو واقعیت ندارى!
مثل عاقبت خوش قصه هاى قدیمى،
مثل آرزو هایى که مى گویند شب کریسمس براورده مى شوند
مثل عهد قاصدک ها؛
که قرار بود کلماتم را برایت بیاورند!
مثل افسانه هاى دیرینِ چین
مثل برف زیر آفتاب
مثل عشق...!

تو فقط خوش باورى من هستى
شبیه تلقین آتش
در سرمایى که پوست را مى تِرِکانَد...
.
.

50 سالگی!

یه زمانی دوسش نداشتم و گند زدم به زندگیم

یه زمانی دوسش داشتم و گند زدم به زندگیم!

:)))))))

اولیه من مقصر بودم و تاوانشو دادم!!!!!!!

دومیه تو  مقصر بودی 

توی ....

توی....

تاوانشو میدی

یه روزی میای ... اما من دیگه نیستم ... دیگه نمیشناسی منو...

خود من در خود من زندانیست...

گاهی برای کسی که همه چیزش را از دست داده

 اتفاق میفتد

که خودش را هم از دست بدهد..

من مال هیچکسی نیستم... حتی دیگ تو!!!!

لب‌های تو لب نیست! عذابی‌ست الهی
باید که عذابی بچشم گاه به گاهی
در لحظه‌ی دیدار تو، گفتم که بعید است
چشمان تو من را نکشاند به تباهی
لب‌های تو نایاب‌تر از آب حیات است
تو سوزن پنهان شده در خرمن کاهی
این کار خدا بوده که یکباره بیفتد
در تنگ بلور شب من مثل تو ماهی
ای شاخه نبات غزل حافظ شیراز !
معشوقه‌ی مایی، چه بخواهی چه نخواهی ... !

.

.

.

ماهی کوچولو...

M

مرا ببخش ..

من سال‌هاست دور مانده‌ام از تو

اما همیشه 

هر چه در همه جا 

در شب یا روز دیده ام

و هر که را بوسیده‌ام 

برای تو در اینجا نوشته‌ام

تنها برای تو در اینجا نوشته ام

در دوردستی و با دلبستگی

من سال‌هاست دور مانده‌ام از تو

و می‌روم که بخوابم

من پرده را کنار زدم

حالا تو با خیال راحت 

پروانه‌وار در باغ گردش کن

من بال‌های پروانه ها را

هم با رنگ‌های تازه 

برای تو در اینجا نوشته‌ام...


...

‏+از چیش خوشت اومد؟اون چیزی جز بد اخلاقی نداره!
_‌دقیقا از همین ک بد اخلاقیش مال شماس

mail tracker

ناگهان ترکت می کنم

چنان که

روح 

بعد عمری وفاداری 

بدن را ..


28.

برایش نوشتم:

" زیر نور این آباژور

در ازدحام این قرص خواب های لعنتی

جایی در وسعت سرد این تختخواب

شب بخیر هایت گم شده است "

برایم نوشت:

" بخواب , عادت به هیچ چیز صلاح نیست "

.

.

و این منطقی ترین لالاییِ نیمه شب های من شد...


10.

من از برای مصلحت 

در حبس دنیا مانده ام

.

.

مولوی جان

9.

رفتیم 

اگر ملول شدی  از نشست ما...


#سعدی

2

تازه میتونم درک کنم که یعنی شهریار چقدر غمگین بوده که گفته
“کس نیست در این گوشه فراموشتر از من” 
.
.